[ ]
عشق نوشته ها
نظرات

مدتی است با زخم زبان های اهالی کوچه تکه ی ابری شدم آماده ی باریدن
این چند روز بیرون میروی چتر به همراه خود ببر ...

باران های شهر اسیدی اند ...

دیگر ساعتی بر دست های من نخواهی دید!
مِن بعد، عبور ِ ریز ِ عقربه ها را مرور نخواهم کرد!
وقتی قراری ما بین ِ نگاهِ من
و بی اعتنایی ِ نگاهِ تو نیست،
ساعت به چه کار ِ من می آید؟
می خواهم به سرعتِ پروانه ها پیر شوم!

شنـیده ام خیـلی به خودت مـغـرور شده ای
نـه جانـم اشتباه شنیـده ای
من نـه برای تـو اشک میریزم
و نـه از دوریت بیتابم
من فقط برای مرگِ احسـاسِ جوان و زیبـایم
به سـوگ نشسته ام !!!

بقیه در ادامه مطلب...

تعداد بازدید از این مطلب: 244
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3

پنج شنبه 25 اسفند 1390 ساعت : 12:54 | نویسنده : اشکان اندلس
عشق یعنی...
نظرات


عشق یعنی راه رفتن زیر باران
عشق یعنی من می روم تو بمان
عشق یعنی آن روز وصال
عشق یعنی بوسه ها در طوله سال
عشق یعنی پای معشوق سوختن
عشق یعنی چشم را به در دوختن
عشق یعنی جان می دهم در راه تو
عشق یعنی دستانه من دستانه تو
عشق یعنی عشق نت دوستت دارم تورو
عشق یعنی می برم تا اوج تورو
عشق یعنی حرف من در نیمه شب
عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب
عشق یعنی انقباظو انبصاط
عشق یعنی درده من درده کتاب

http://www.up.98ia.com/images/3pj1yynpumwjn15c991.gif

تعداد بازدید از این مطلب: 239
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3

پنج شنبه 18 اسفند 1390 ساعت : 12:20 | نویسنده : اشکان اندلس
داستان بسیار زیبا
نظرات

مرد، دوباره آمد همانجای قدیمی روی پله های بانک، توی فرو رفتگی دیوار یک جایی شبیه دل خودش، کارتن را انداخت روی زمین، دراز کشید، کفشهایش را گذاشت زیر سرش، کیسه را کشید روی تنش، دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش
خیابان ساکت بود، فکرش را برد آن دورها، کبریت های خاطرش را یکی یکی آتش زد.

بقیه در ادامه مطلب...

تعداد بازدید از این مطلب: 203
موضوعات مرتبط: داستان عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4

دو شنبه 1 اسفند 1390 ساعت : 12:21 | نویسنده : اشکان اندلس
یه داستان عاشقانه کوچولو
نظرات

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم عزیزم)

http://www.roozeshadi.com/wp-content/uploads/2009/07/ghalb-225x300.jpg

قلب

دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…

منبع:مجله روز شادی

تعداد بازدید از این مطلب: 274
موضوعات مرتبط: داستان عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4

شنبه 22 بهمن 1390 ساعت : 20:15 | نویسنده : اشکان اندلس
داستان <عشق پنهان>
نظرات

موضوع"عاشقانه غم انگيز
جرج آلن:اگر كسي را دوست داري به او بگو زيرا قلب ها با كلماتي كه نا گفته مي مانند ميشكنند
"به او بگوييد دوستش دارم به او كه قلبش به وسعت درياست كه قايق كوچك دل من در آن غرق شده،به او كه مرا از اين زمين خاكي به سرزمين نور و شعر و ترانه برد و چشم هايم را به دنيايي پراز زيبايي باز كرد. Fallin love
او با چشمان دكمه اي مانندش به من زل زده بود چشمان او غرق از التماس بود.ديو با صدايي آرام گفت:بلا!اي كاش ميشد هميشه پيش من بماني
_ببخشيد عزيزم مجبورم برم ولي اينو بدون هميشه در قلب من ميموني.واي خداي من خيلي دوستش داشتم ضربان قلبم تند ميزد خواستم داد بزنم بگم دوست دارم ميخواستم بگم اگه ميخوام برم فقط ميخوام تو دست منو محكم تر بگيري و بگي از پيشم نرو..
نم باران ميزد و صداي ساحل خروشان قدم هاي مارا عاشقانه تر ميكرد.
ديو گفت:من....من...من مبخواستم بدوني تو هميشه تنها كي بودي كه طعم واقعي عشق رو باهاش تجربه كردم حتي اگر آن سر دنيا هم باشي بازم دوست دارم بلا؛دستان سرد مرا دردستش گرفته بود گرماي دستانش را حس ميكردم.احساس ميكردم بيشتر از هميشه دوستش داشتم ؛يعني ميتونم بدون اون زندگي كنم؟حتي فكر كردنش هم عذابم ميداد زندگي بدون ديو برايم غير ممكن بود.سكوت غم انگيزي بين ماحكم فرما بود نگاه هاي او مرا عاشق تر ميكرد سعي كردم جلوي اشكانم را بگيرم. بلا؟-بله ديو؟يعني ميشه يه روز دوباره با هم در كنار همين ساحل قدم بزنيم؟بزودي زود تز آن كه فكرش را بكني؛قطره اي اشك از چشمانش سرازير شد امواج با موهاي كوتاه و قهوا ي رنگش را تكان ميداد.ديو با صدايي لرزان گفت:منتظرت ميمونم بلا،منتظر ميمونم.
ديگه وقت رفتن بود خورشيد داشت غروب ميكرد. گفتم:من ديگه بايد برم از پرواز جا ميمونم!ديو مرا در آغوش گرفت ديگر نتوانستم تحمل كنم قطره هاي اشك گونه هايم را خيس كرده بود اصلا نميخوستم از پيش او بروم گرماي وجودش به من احساس آرامش ميداد ضربان قلبش تند ميزد.
ديگه بايد برم ديو.خدا حافظ بلاي عزيزم.
از او دور ترو دورتر ميشدم احساس كردم قلبم دارد از جا ميكند.زير لب گفتم:برميگردم ديو برميگردم.در راه با خودم فكر ميكردم؛يعني اگر دوباره برگردم باز هم مرا مانند قبل دوست دارد؟باز هم ميشود مانند هميشه كنار ساحل عشق قدم بزنيم؟
هنوز يك هفته بيشتر نگذشته بود ديگه تحمل دوريش را نداشتم ميدونستم بعد از ظهر ها هميشه به كنار ساحل ميرود اين كار هميشگي ما بود.با عجله به ستمت ساحل دويدم اما خبري از ديو نبود!يعني ديو مرا فراموش كرده است؟اندوه تمام وجودم را فرا گرفته بود احساس ميكردم فراموش شدم ولي هنوز كسي از بيكران ها صدايم ميزند گوش تيز كزدم اما گوشهايم پرده بر شنيدن كشيده بودند شايد تمام اين ها فقط يك رويا بود!رويايي كه من پازلش را هرشب در زهن خود ميسازم._ديو عزيزم كجايي؟به سمت خانه اش دويدم در باز بود نسيم خنكي پرده هاي سفيد را تكان ميدادو خورشد روشنايي اش را به خانه بخشيده بود.ديو را ديدم كه غرق در خون با چشمان آب اش كه همچون دريا بود به عكس مان زل زده بود....دستانش سرد بود و ديگر گرمايي نداشت با چشمان خيسش كه سرشار از دلتنگي بود به عكس من نگاه ميكرد نا مه اي در دستش بود نامه را برداشتم و شروع به خاندن كردم قطرات اشك ديدگانم را تار كرده بود.

"به نام خداوند عشق"
براي كسي كه آفتاب صداقت را به ميهماني گل هاي باغ رز مي آورد و گيسوان طلائي رنگش را به باد ميسپرد و دو دست سپيدش را به آب ميبخشيد و شعر هاي خوشي چون پرنده ها ميخواند
"بلاي عزيزم"
هرروز كه براي ديدنت به كنار سا حل ميرفتم و قدم ميزدم خاطرات غشنگمان را به ياد مي آوردم صداي دريا به گوشم ميرسيد اما صداي دل انگيز تو نبود گه مانند هميشه به من آرامش دهد. به غروب خورشيد كه نگاه ميكردم ياد زماني مي افتم كه تو در آغوشم بودي؛ ياد زمان جدايي من از تو،ديگر دستانت ،صداي ضربان قلبت نبود كه آرامش را به من هديه كند.ديگر خبري از زمزمه ي عشق نبود رد كنار اين ساحل غم انگيز و ساعت اين اختراع غريب لحظه هاي بيتو بودن را به رخم ميكشيد و دل تنگي مرا افزايش ميداد ، جاي خاليت را لحظه به لحظه حس ميكنم اي كاش سرنوشت جدايي را براي ما رقم نمي زد.بلاي عزيزم امشب ماه كامل است و درخشش ماه مانند چشمان توست ديگر تحما دوريت را ندارم و اين را بدان كه هميشه دوستت داشتم و تو را به خداوندي كه عشق پاك را ميان انسان ها آفريد مي سپارم.
عاشقانه ترين عاشقانه هايم فداي تو
Daive


اشك هايم نامه ي ديو را خيس كرده بود*_آخه چرا ديو گفته بودم كه برميگردم؟!
صداي ناله هاي بلا خانه ي سرد ديو را پركرده بود....ديو عزيزم ديگر دلتنگ من نباش دارم ميام پيشت كم كم دارم احساس ميكنم ديو به من نزديك ميشود دوباره گرماي ستانش را حس ميكنم.هنوز نسيم خنكي مي آمدنا گاه سكوت غم انگيز در خانه حاكم شد.بدن سرد بلا در كنار ديو افتاده بود و در خون مي غلتيد حالا ديگر ديو تنها نبود باز هم بلا در كنارش بود
"آري بيگمان ما نيز پيش از اين ها مرده بوديم اگر عشق نبود"
دكتر شريعتي:غريب است دوست داشتن و عجيب تر از آن دوست داشته شدن و قتي ميدانيم كسي با جان و دل دوستمان دارد ونفس ها،صدا،نگاه،وروحمان در جانش ريشه دوانده به بازيش ميگيريم هرچه او عشق تر ما سرخوش تر هرچه او دل نازك تر ما بيرحم تر
"تقصر از ما نيست تمامي قصه هاي عاشقانه اينگونه به گوشمان خوانده شده"



End of the story

نویسنده:دوست خوبم shabnampuk(پارمیدا)

تعداد بازدید از این مطلب: 222
موضوعات مرتبط: داستان عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4

شنبه 22 بهمن 1390 ساعت : 15:44 | نویسنده : اشکان اندلس

صفحه قبل 1 صفحه بعد

اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



نظر سنجی

نظرتون راجع به این وبلاگ چیه؟

آخرین مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
درباره ما
به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ هر روز با مطالب مختلف و گوناگون آپ میشه پس هر روز سر بزنید و از مطالبی که میزارم لذت ببرید این وبلاگ میخواد بهترین باشه پس با من همراه شید!!!
منو اصلی
موضوعات
لینک دوستان
آرشیو مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 277
:: کل نظرات : 34

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 65

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 86
:: باردید دیروز : 16
:: بازدید هفته : 124
:: بازدید ماه : 120
:: بازدید سال : 667
:: بازدید کلی : 115870
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وبلاگ دنیای دانلود و آدرس aedlworld.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.